مرگ بازی الفارسية 1390

گروهی از دانشجویان دانشكده‌ای كه با هم دوست هستند، در یک شب‌ نشینی، سرگرم وقت‌ گذرانی و شوخی با هم هستند و در آن میان تنها یكی به یاد "سپیده"، كه اكنون دیگر در جمع آن‌ ها نیست، نمی تواند همچون دیگران شاد و سرخوش باشد. در تمام مدت مهمانی، او، گویا سپیده را می بیند كه همیشه ناآرام بود و سعی داشت آن‌ چه را حق خود و دیگر دانشجو‌یان می دانست، به دست آورده و به هیچ عنوان زیر بار قوانین عجیب دانشگاه نمی رفت. سپیده، بارها و بارها به خاطر رفتار و تحریك‌ هایش، دچار دردسر شده بود، اما حاضر به دست كشیدن از كارهایش نبود و سرانجام رفت و اكنون تنها سنگ قبر سردی از وی برجا مانده است. در پایان شب‌ نشینی، بد خلقی و دلتنگی جوان به دیگران نیز سرایت كرده و همه با یاد سپیده، ساكت می شوند و به جای خالی او چشم می دوزند. این مجموعه، مشتمل بر ١٠ داستان كوتاه است كه بین سال‌های ١٣٨١ تا ١٣٨٥ به رشته ی تحریر درآمده‌اند و برخی از آن‌ ها عبارت‌ اند از: فانفار؛ خورشید گرفتگی؛ ماه امشب در می زند؛ یك روز آفتابی برای جغد؛ نبارد پس كجا؟؛ مرگ بازی. (برنده جایزه ی مجموعه داستان اول سال ١٣٨٧ از بنیاد گلشیری)