Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
السبت - 1447 12 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

معلومات المنتج
العنوان الأصلي: Franklin Goes to the Hospital
 ISBN رقم: 9786004775571
رسام: Brenda Clark
الصفحات: 32
الوزن: 92 g
أبعاد المنتج: 17 x 17 x 0٫3 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

فرانکلین (به‌ بیمارستان‌ می‌رود) الفارسية 1400

Firanklīn (Bah Bīmāristān Mī'ravad)

المؤلف: Paulette Bourgeois
التقييم:
10٫94 £
موجود - 1 إلی 2 یوم
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
العنوان الأصلي: Franklin Goes to the Hospital
 ISBN رقم: 9786004775571
رسام: Brenda Clark
الصفحات: 32
الوزن: 92 g
أبعاد المنتج: 17 x 17 x 0٫3 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
When Franklin's shell gets cracked, he needs to gather up all his courage for his big trip to the hospital in this illustrated tale featuring the Nickelodeon star. Simultaneous.
more
در کتاب « فرانکلین به بیمارستان می رود » فرانکلین گذراندن یک عمل جراحی و یک روز ماندن در بیمارستان را تجربه می کند. فرانکلین یک لاک پشت کوچک است. او گاهی سرما می خورد؛ گاهی هم بدنش زخمی می شود. او سالی یک بار برای معاینه کامل پیش پزشک می رود. اما فرانکلین تا به حال هیچ وقت به بیمارستان نرفته بود. یک روز وقتی فرانکلین مشغول توپ بازی با دوستش بود؛ ناگهان توپ به سینه او برخورد کرد. فرانکلین خیلی دردش آمد. درد سینه ی او تا شب ادامه پیدا کرد تا اینکه مامان به او گفت حتما باید دکتر او را معاینه کند. صبح روز بعد دکتر خرس به او گفت سینه او ترک برداشته است و باید یک بخیه روی آن بزنند تا درست رشد کند؛ بنابراین برای روز بعد، از بیمارستان برای فرانکلین وقت عمل گرفت. روز عمل فرارسید. پدر و مادر و دوستان فرانکلین به او می گفتند تو شجاعی اما فرانکلین در بیمارستان به دکتر خرس گفت که او واقعا شجاع نیست و خیلی می ترسد. دکتر در جواب به او گفت: همین که پذیرفتی به بیمارستان بیایی و این عمل را انجام دهی یعنی تو شجاعی!
more