Note! Looking for an order placed before 2025-09-20, 16:00? [Click Here]
الجمعة - 1447 11 ربيع الآخر
{"Id":0,"Name":null,"Mobile":null,"Email":null,"Token":null,"Type":0,"ReferencerId":null,"VatConfirm":false,"PublicToken":null,"Culture":"ar-sa","Currency":"gbp","CurrencySign":"£","CountryIsoCode":"us","HasSubset":false,"Discount":0.0,"IsProfileComplete":false,"HasCredit":false,"LastActivity":"0001-01-01T00:00:00"}
login
تسجيل الدخول
shopping cart 0
السلة

السلة

المجموع
0  
ContinuetoCheckout

Menu

معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786004055437
الناشر: Salis
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 90
الوزن: 150 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 0٫63 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:

همسایگی الفارسية 1399

Hamsāyagī

المؤلف: Amīn Malikīyān
التقييم:
10٫58 £
4 إلی 6 اسبوع
قائمة الأمنيات
Wishlist
معلومات المنتج
 ISBN رقم: 9786004055437
الناشر: Salis
الفئة العمرية: البالغون
الصفحات: 90
الوزن: 150 g
أبعاد المنتج: 14 x 21 x 0٫63 cm
غلاف الكتاب: غلاف ورقی
Subjects:
Persian satirical short stories
more
داستان های طنزآمیز فارسی. قلب من تالاپ تالاپ نمی کنه. حتی تیک تیکم نمی کنه. اگه یه نفر سرش رو بذاره رو سینه من، به زور یه صدایی می شنوه. یه صدای پای آروم. انگار یه نفر نصفه شب می خواد بره یه جایی. «من زیر تختا رو نگاه می کنم. بعضی وختا چیزای خوبی اون جا پیدا می شه. یه روز چاقه وختی زیر تختا رو جارو می کرد یه چیزی اون زیر پیدا کرد. زودی می خواس قایمش کنه. ولی فهمید که من دیدم. دست من رو گرفت برد بیرون. گفت به کسی نگم. این یه رازه بین ما دو تا. آدم باید راز رو تو قلبش نگه داره.» «همسایگی» مجموعه داستانی است از امین ملکیان، کارکردی که نویسنده در این مجموعه دنبال می کند داستان گویی اجتماعی است. او بسیار روان و صمیمی داستان هایش را بازگو می کند. نثری بی ادعا دارد و واژگانی خودمانی: «طیب خانوم چقد کشک می آری؟ آب دهنمون ول شده از بس کشک خوردیم. یه چیزی دیگه بیار. لواشک بیار. کاکائو بیار، یا اصلا نمی خواد بیاری! نیار! کسی چیزی نمی گه که، ملیحه خانوم رو ببین! پاستیل آورده، من اینا یادم می مونه. دخترشم چه بزرگ شده ماشالا... کارکرد دیگری که «همسایگی» دارد توجه اش به طنز است. طنزی که در داستان ها تنیده شده و در عین سادگی کلام نویسنده در خدمت داستان گویی اوست و لحظاتی را می آفریند که خواندنی است و مخاطب را با خود می کشاند و در ذهنش ماندگار می شود: «حاجی گفت: «ماهی رو چرا اون جا گذاشتین؟ اون هم تو دبه! بذارین پایین تماشاش کنین.» از دست این گربۀ بی پدر! هی میره رو طاقچه دستش را می کنه تو ظرف این ...
more