بیگانه با من الفارسية 1397

رمان فارسی. گاهی چه زود دیر می شود برای جبران گذشته برای دوست داشتن برای ساختن خاطراتی که شاید می شد بهتر از این در ضمیرمان نقش ببندد و نشد. شاید می شد و ما هرگز نخواستیم، نخواستیم که محبت را جایگزین کینه کنیم و تنها راه آرامش را در انتقام جستیم. گاهی چه ناعادلانه محکوم می شویم به خشکاندن درخت احساسی که در همه ی وجودمان ریشه دوانده، آن هم به جرم گناهی ناکرده. گاهی تمام شهر که نه، تمام دنیا بیگانه می شوند با تو تا تنهایی با تک تک سلول هایت عجین شود. گاهی چه زود بیگانه می شوند با تو آنان که روزگاری نیمی از وجودت که نه، تمامی وجودت بودند. گاهی چه زود دیر می شود...