تنهایی هولناک ماکسول سیم الفارسية 1397

رمان انگلیسی. «ماکسول سیم» مردی است تنها و شکست‌ خورده. شکست‌ های او از کودکی آغاز شده‌ اند، آن هنگام که نتوانست همچون همکلاسی‌ اش «کریس» در آزمون مدرسه‌ ی نمونه قبول شود. کریس باهوش و قوی بود و مکس با او تفاوت داشت، نه در آزمون‌ های مدارس تیزهوشان می‌ توانست با کریس رقابت کند و نه در مسابقات ورزشی، این‌ چنین بود که مکس پذیرفت که یک بازنده است و تسلیم شد. حالا مکس چهل و هشت ساله است، همسر و دخترش او را ترک کرده‌ اند، مکس افسرده شده و در حال از دست دادن شغلش است داستان «تنهایی هولناک ماکسول سیم» داستان انسان معاصر است، انسانی که از ابتدا در رقابتی برای شاگرد اول بودن زاده می‌ شود. زندگی برای او میدان مسابقه است، مسابقه برای کسب قدرت، ثروت و جذابیت جنسی. اگر انسان پیش مدرن تلاش می‌ کرد به پیامبران و قدیسان شبیه شود، انسان مدرن تلاش می‌ کند به سلبریتی‌ ها و سوپر‌استارها شبیه شود و در این تلاش اغلب مردم همچون ماکسول سیم به صف طویل شکست‌ خوردگان می‌ پیوندند. جاناتان کو به ظرافت وضعیت جهان معاصر را تحلیل می‌ کند و این تحلیل، تحلیلی چند‌ سویه است. او از یک طرف به تحلیل روانکاوانه‌ ی ماکسول سیم می‌ پردازد و از طرف دیگر به تحلیل سیاسی ـ اجتماعی جامعه‌ ای که ماکسول سیم در آن زندگی می‌ کند.