عوضی الفارسية 1403
'Avaz̤ī
13٫66 €
مشاركة
Wishlist
العنوان الأصلي:
L'homme que l'on prenait pour un autre
ISBN رقم:
9786003534490
المترجم:
Aṣghar Nūrī
الناشر:
Ufuq
الفئة العمرية:
البالغون
الصفحات:
144
الوزن:
180 g
أبعاد المنتج:
14 x 21 x 1٫3 cm
غلاف الكتاب:
غلاف ورقی
A man ekes out an existence in an apartment whose furnishings—one might imagine—are reduced to the bare minimum. This man, who doesn't seem exhausted by his hectic activity, spends his days killing time. He wakes up, leaves his house or stays there, receives mail, walks the streets, meets many people, and every two weeks takes the train to Mourmelon where he visits an old aunt who slowly sugars strawberries and impatiently awaits the arrival of the Americans. This man, with his very ordinary appearance, is mistaken for someone else every day. With a face as ordinary as his, he doesn't go unnoticed. People who pass him have the impression of having seen him somewhere before. Out of politeness, this man acquiesces because he doesn't have the heart to disappoint anyone who approaches him with such sympathy. Especially since, sometimes, the person we take him for doesn't seem uninteresting. The Man We Took for Another is a novel full of humor, where we happily rediscover the universe and poetry of Joël Egloff.
more
ژوئل اگلوف نويسنده فرانسوي، در سال 1970 متولد شد. او پس از تحصيل سينما، به کارهاي مختلفي از جمله فيلمنامهنويسي و دستيار کارگرداني پرداخت. اما در سالهاي گذشته بهطور متمرکز نوشته است.
اولين رمان اين نويسنده، «ادموند گانگليون و پسر» توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در سال 1999 برنده جايزه الن فورنيه شد. او با 3 رمان بعدي خود جوايز ديگري را هم به خود اختصاص داد. رمان «آفتابگيرها» در سال 2000 و «آنچه اينجا نشسته روي زمين انجام ميدهم» و «منگي» 3 رماني بودند که او پس از اولين کتابش نوشت. «منگي» در سال 2005 برنده جايزه ليورانتر شد.
اگلوف پس از «منگي» دو اثر ديگر با نامهاي «عوضي» در سال 2008 و «سنجاقکها» در سال 2012 به چاپ رساند که دومي مجموعه داستان است.
رمان «عوضي» درباره مردي است که هميشه با ديگران اشتباه گرفته ميشود و خودش هم از شناسايي هويت واقعياش عاجز مانده است.
اصغر نوري دو رمان «منگي» و «عوضي» را از اگلوف، از فرانسوي به فارسي ترجمه کرده که هر دو توسط نشر افق چاپ شدهاند. ترجمه «منگي» در سال 92 منتشر شد.
از متن: بنا گذاشتم به چرخيدن توي اتاقم. سعي کردم تسليم ترس نشوم، عقلم را به کار اندازم، برگردم به نقطه شروع، به لحظهاي که خوابِ خواب بودم و خيال کردم شنيدم درِ خانهام را با آن روش منحصربهفرد ميزنند. ميگويم «خيال کردم شنيدم در ميزنند»، چون به هر حال در اين باره کاملا مطمئن نبودم. شايد آن لحظه هنوز خواب بودم. نميشود گفت چيزي که خيال کرده بودم شنيدهام، صداي خاص در زدن کسي بود. ميتوانست صداي حفاظ چوبي پنجرهاي باشد که باد آرام به نماي ساختمان ميکوبدش. جريان هوايي از لاي پنجرهاي نيمهباز. يا هزار صداي ديگر که من عوضي گرفته بودمشان. الان، دقايقي طولاني ميشد که ديگر صدايي نشنيده بود. اين ملاقاتکننده چرا به اين زودي دلسرد شد؟ بايد شور و شوق بيشتري ميداشت براي اذيت کسي در اين ساعت شب.
براي آنکه خاطرم کامل جمع شود، با خودم فکر کردم چقدر مضحک است خيال کنم کسي به در خانهام ضربه زده در حاليکه روي چارچوب در زنگي هست که خيلي خوب کار ميکند و آدم نميتواند نبيندش.
ده ثانيه ديگر گذشت. و طي زنگ بيپاياني که در پي آمد، قلبم ديگر نزد. فکر ميکنم واقعا ايستاد. با خودم گفتم دوباره شروع نميکند به تپيدن مگر آنکه کمي شانس بياورم و لحظهاي برسد که آن انگشتي که دگمه زنگ را له ميکرد شل شود. برام اندازه يک ابديت طول کشيد. يک دفعه سکوت برگشت، دوبرابر، صدبرابر ساکتتر از قبل، و قلبم دوباره شروع کرد به زدن، شديدتر از هميشه، انگار ميخواست از سينهام در برود. لابد صداش تا پاگرد هم ميرفت.
more