تجربیات ماورای طبیعی ای را که قصد دارم در این جا، برای شما عزیزانم نقل کنم، برای افراد بسیار معدودی نقل کرده ام. امّا اینک میل دارم که این ت ...
تجربیات ماورای طبیعی ای را که قصد دارم در این جا، برای شما عزیزانم نقل کنم، برای افراد بسیار معدودی نقل کرده ام. امّا اینک میل دارم که این تجربیات را با شما نیز سهیم و شریک گردم، زیرا شما در این کتاب بسیار شجاعانه و بیباکانه و سراسر آکنده از بینشی درونی و الهام گرایی ای روحانی، با داستان های مشابه زیادی رویارو خواهید گشت: مادر دی نا به سرعت وارد عمل شد. او دخترش را سوار اتومبیل کرد و با سرعت به سوی بیمارستان برد. آخرین چیزی که دی نا به خاطر دارد این است که مادرش با وحشت، نامش را بر زبان می راند. سپس واقعیت، دستخوش تغییر و دگرگونی گردید... «به خاطر دارم که نور درخشانی را مشاهده کردم. عمیقا کنجکاو بودم و به سوی آن نور جذب می شدم. درست به این می مانست که به فلاش یک دوربین خیره شده ام: نوری متمایل به سپید، که همزمان به طلایی نیز می زد... ناگهان دست هایی مرا از حرکت بازداشت و من پدر و مادربزرگم را در کنارم مشاهده کردم. آن دست ها و نیز پدر و مادربزرگم هنوز جزو آن نور بسیار درخشان نبودند، امّا آن ها نیز به سهم خویش، تابناک و درخشنده بودند. ناگهان صدها دست دیگر دیدم! در هر سو، دست هایی وجود داشت! درست مانند مجسمه های یونان باستان بودند! آن ها همه به من اشاره می کردند که به سوی پدر و مادربزرگم پیش بروم. یعنی کسانی که سال ها بود از دنیا رفته بودند
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.