انتشارات فردوسی منتشر کرد:
همهی این ناخوشان چهار شخصیت شوپنهاوری در سینما
نویسندگان: محمد روحالهی، حمید مهاجر
در زمانی که امیدم برای وجود اخلاق به اخلاق کانت گره خورده بود با این نقد شوپنهاور روبرو شدم: عقل ناب کانتی، آن عقل ظاهراً پاک از امیال چیزی جز عقل محاسبهگر نیست و خدایی که کانت انتظار دارد اخلاقش به او راه ببرد هیچگاه چیزی جز پشتوانهی قراردادهای بشر نبوده است. گمان کردم شوپنهاور در اخلاقش همچون کانت از عقل متعالی سخن میگوید یعنی همان عقل رها از امیال که این بار نه در جهت نظم زندگی که در جهت تمرین مرگ سیر میکند. شوپنهاور با نوعی سماجت، شمایل کانت را برای من در هم شکست و من میخواستم در قالب یک انتقام در کتابی که مینویسم جهت توپخانهاش را به سمت خودش برگردانم اما کتابم چیزی جز شاهد روشنی بر ناتوانیام نشد. شوپنهاور در حیطهی اخلاق پا بر زمینی داشت که کانت فاقد آن بود، تجربه، تجربهای که فارغ از بحثهای بیپایان عقل، میبویید، میچشید، میشنید، میدید، لمس میکرد و نشان میداد که زندگی انسان فراتر از عقل محاسبهگر و محاسبات الهیات است. تجربه جایی فراتر از عقل و الهیات خانه دارد و درحالیکه هردو را به سکوت میخواند از همان فراز انگشت اشاره را به سمت انسان میگیرد و به همین سادگی میگوید: این است اخلاق.