در شبی تیره و تار در دهکده ی باران دختری به دنیا آمد که چشمانی عسلی و پوستی گندمگون داشت. پدرش او را در پوست شیر پیچید و از خدا خواست دخترش م ...
در شبی تیره و تار در دهکده ی باران دختری به دنیا آمد که چشمانی عسلی و پوستی گندمگون داشت. پدرش او را در پوست شیر پیچید و از خدا خواست دخترش مانند شیر شجاع و بی باک باشد. مرغ آمین که از بالای خانه می گذشت دعای او را شنید و گفت:(آمین!)
مادر گفت: خوب است که شجاعت و دلاوری با خردمندی همراه باشد، خداوندا به دختر من دانایی و خردمندی ببخش. اما مرغ آمین که از بالای خانه گذشته بود دعای مادر را نشنید . به این ترتیب دختری که داناک نامیده می شد دلاورترین دختر دهکده باران شد اما...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.