در زمانهاي خيلي دور در دهكده اي دور افتاده ، كنار رودخانه اي كه به درياچه اي مي ريخت. آسياباني زندگي مي كرد كه زندگي آرام و كار و كسب خوبي د ...
در زمانهاي خيلي دور در دهكده اي دور افتاده ، كنار رودخانه اي كه به درياچه اي مي ريخت. آسياباني زندگي مي كرد كه زندگي آرام و كار و كسب خوبي داَشت . تا اينكه يكروز از كشاورزاني كه گندم براي آسياب مي آوردند خبري نشد و اتفاقات جالبي كه براي او و خانواده اَش پيش مي آيد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.